مایکل جکسون پادشاه جاودان

مایکل جکسون پادشاه جاودان

مایکل جکسون پادشاه جاودان
مایکل جکسون پادشاه جاودان

مایکل جکسون پادشاه جاودان

مایکل جکسون پادشاه جاودان

با خاطرات مایکل جکسون ( داستان Pham ... )

بیست و هفتم ماه می سال 1997 میلادی ، روزی بود که من سرانجام او را دیدم و در کنار او عکس یادگاری گرفتم ؛ قهرمان موسیقایی زندگیم : مایکل جکسون ! فکر نمیکنم در میان طرفداران ویتنامی که عاشق مایکل جکسون هستند ، افراد خوشبخت زیادی چون من وجود داشته باشند !!!
در زمان این داستان من در لهستان زندگی میکردم و به واسطه برگزاری تور هیستوری در اروپا ، شانس نزدیک شدن به مایکل جکسون برایم مهیا بود . من سرانجام بعد از دو بار انتظار طولانی و صبورانه و ناکام ، با چشمان خودم موفق به دیدار مایکل جکسون گردیدم !
مایکل جکسون در طول عمرش دو بار به لهستان مسافرت کرد ؛ نخستین بار در سال 1996 میلادی بود که او به منظور اجرای کنسرتی از تور آلبوم هیستوری وارد خاک ورشو گردید و من به همراه دوست لهستانیم Ania و یک دوست نروژی همگی با هم به هتل محل اقامت او در پایتخت رفتیم : هتل باشکوه و مجلل Mrriott  ...
ما تقریباً به مدت یک روز کامل در محوطه جلوی هتل به انتظار ایستادیم به این امید که شاید برای لحظه ای موفق به دیدار مایکل جکسون شویم . در محوطه اطراف ما ، صدها طرفدار از انواع کشورهای مختلف به امید دیدار مایکل جکسون اجتماع کرده بودند و از این رو سیستم امنیتی ، درجه حفاظت و مراقبت از محوطه اطراف هتل را به شدت افزایش داده بود و این امر ، ورود ما را به داخل هتل با دشواری بسیار بیشتری مواجه مینمود .
ما به منظور فریب سیستم امنیتی و ورود به داخل هتل ماریوت ، یک تاکسی کرایه کرده ، جلوی محوطه هتل از آن پیاده شده و ضمن صحبت کردن به انگلیسی سلیس به صورت تمام و کمال ، تظاهر نمودیم که از مسافران رزرو شده هتل هستیم و به این طریق ، مجوز ورود به داخل آن برج سلطنتی را کسب نمودیم ! مشکل اصلی اینجا بود که پیدا کردن راهی جهت ورود به طبقه 41 ، جایی که اتاق مایکل جکسون در آنجا قرار داشت به سادگی ورود به ساختمان هتل به نظر نمی رسید ! وقتی سرانجام ، به هر دوز و کلکی که ممکن بود خود را به طبقه 41 رساندیم ، با صفی طولانی از عاشقان و طرفداران مایکل جکسون مواجه شدیم که جهت ورود به اتاق مایکل جکسون و ملاقات با وی انتظار می کشیدند !


خوب ، چاره ای جز این نبود که ما هم به صف بپیوندیم و انتظار بکشیم . در حالیکه به نظر میرسید همه چیز به آرومی و بی دردسر داره جلو میره و ما هم با اضطراب و هیجان بی نهایت منتظر بودیم که نوبت ملاقات ما با مایکل جکسون از راه برسه ، یک دفعه یکی از بادیگاردهای مایکل جکسون از اتاق بیرون اومد و اعلام کرد که به علت دیر وقت بودن و اینکه مایکل جکسون باید برای خواب شب آماده بشه ، اینه که ما هم باید کم کم زحمت رو کم کنیم و برای دیدار با او ، زمان دیگری مراجعه نماییم !!! در مقابل دیدگان ما ، جمعی از طرفداران کشور آلمان با شنیدن این خبر به گریه و التماس افتادند که بادیگارد بهشون اجازه بده هرطور که شده مایکل رو برای چند لحظه هم که شده ملاقات کنند چرا که اونها همراه با خودشون ، یک پرتره خیلی بزرگ داشتند که اون رو به طور اختصاصی برای مایکل تهیه کرده بودند ؛ با این حساب اونها شانس آخر اون شب برای دیدار با مایکل رو تصاحب کردند و ما باید اون محیط رو به امید دیدار مایکل در زمان و مکانی دیگر ، ترک میکردیم ...



و صد البته ، امید من برای دیدار با مایکل جکسون در نهایت به سرانجام نشست . مایکل جکسون در ماه می سال 1997 بار دیگر به لهستان بازگشت . این بار ، ما مصمم تر از هر زمان دیگر در این عالم بودیم که او را ملاقات نماییم . این دفعه ، آنیا و من یک هدیه ویژه برای مایکل جکسون آماده کرده بودیم ؛ یک تابلوی نقاشی لاکی از صورت او که توسط  یک استاد هنرهای زیبا در هانوی ( پایتخت کشور ویتنام ) خلق گردیده بود . من در سفرم به هانوی به مناسبت تعطیلات سال نوی لونار 1997 از استاد خواهش کرده بودم که آن تصویر را از مایکل جکسون خلق و ترسیم نماید . از اونجایی که خلق چنین پرتره ای در اروپا ، به مراتب گران تر از هزینه خلق اون در ویتنام تموم میشد ، من پیشنهاد دادم که به جای صرف مبلغی گزاف جهت ترسیم نقاشی مایکل جکسون در لهستان ، تصویر او را با مبلغی بسیار پایین تر در ویتنام خلق نماییم . از اونجایی که من در سال 1997 میلادی فقط پانزده سال داشتم ، این بود که اصلاً دلم نمیخواست بابت موضوعات مختلف از پدر و مادرم درخواست مبالغ هنگفت نمایم . به محض ورود مجدد من به لهستان بعد از اتمام تعطیلات سال نوی قمری ، دوستم نقاشی را برای من قاب نمود و درنتیجه ، اثر حتی به مراتب زیباتر و اثرگذارتر از قبل به نظر می رسید .

با تجربه شکست و ناکامی تلخی که بار گذشته از تشکیل کمپین ملاقات با مایکل جکسون به دست آورده بودیم ، این بار تمام تلاش خود را نمودیم که به دقت خود را آماده نموده  و از قبل ، برنامه ریزی مناسبی داشته باشیم .
شامگاه 27 می سال 1997 ، ما از پدر آنیا خواهش کردیم که ما را با اتوموبیل شخصی اش تا هتل محل اقامت مایکل جکسون برساند . درست شبیه به دفعه گذشته ، این بار هم توافق نمودیم که به محض ورود به محوطه هتل ، به صورت کامل به انگلیسی شروع به صحبت نماییم تا منجر به برانگیختگی حس شک و کنجکاوی تیم حفاظتی مایکل جکسون نگردیم . از اونجایی که تابلوی نقاشی مایکل جکسون خیلی بزرگ بود ، هیچ راهی برای ما وجود نداشت که محموله در حین حمل توسط ما ، از چشمان تیزبین تیم محافظتی مایکل جکسون در امان باقی بمونه ! به همین علت از پدر آنیا خواهش کردیم که بعد از رسوندن ما به هتل ، تابلو رو به صورت مخفیانه و یواشکی وارد هتل کنه !!!
درست شبیه به دفعه قبل ، ما جهت ملاقات با مایکل جکسون باید تا طبقه 41 هتل بالا می رفتیم اما مشکل این بود که این بار ، لایه های امنیتی بسیار بیشتری جهت مراقبت از مایکل جکسون اضافه شده و ما به هیچ عنوان نمیتونستیم به اندازه ای که بار قبل به اتاق مایکل جکسون نزدیک شده بویم ، به محل اقامت او نزدیک بشیم و از طریق دیدار با محافظان شخصی او ، شانس خودمون رو برای دیدار باهاش افزایش بدیم . به همین علت ، برای اینکه کمی از درجه شک و شبهه بادیگاردهای مایکل جکسون نسبت به خودمون بکاهیم مجبور شدیم برای خوردن و آشامیدن ، به کافه ای در طبقه 42 هتل رفته و موقتاً از طبقه 41 فاصله بگیریم . اونجا بود که ما به شکلی بسیار تصادفی ، موفق به دیدار جمعی از اطرافیان و همراهان مایکل جکسون در اون سفر شدیم . در همون حال که ما مشغول نوشیدن و گفتگو با اون افراد بودیم ، متوجه شدیم که اون شب ، دیر هنگام ، مایکل جکسون جلسه ای در بیرون هتل خواهد داشت و برای مدتی مجبور به ترک ماریوت خواهد بود . شنیدن این خبر باعث شد که ما حقیقتاً امیدمون برای دیدار با مایکل رو از دست بدیم چرا که اگه او میخواست از هتل خارج بشه ، شانس دیدار ما با او در خوشبینانه ترین حالت محدود به اندک ثانیه ای در هنگام خروجش از لابی و سالن اصلی  هتل می گردید !
با این حساب ، گزینه دیگه ای برای دیدار با مایکل جز انتظار در لابی برای ما باقی نمونده بود . از اونجاییکه ساعت تقریباً 10 شب بود ، خوشبختانه جمعیت کمتری در اون لحظات در لابی هتل ازدحام کرده بودند ؛ به خاطرهمین به راحتی یک صندلی خالی گیر آورده و نشستیم و منتظر باقی موندیم . و سرانجام ، لحظاتی بعد ، مایکل جکسون در میان حجم انبوهی از بادیگاردها و محافظانش در برابر ما ظاهر گشت ! تنها کاری که ما در میان اوج بهت و حیرت و هیجان تونستیم انجام بدیم این بود که با همه قوا فریاد بزنیم :
" مایکل ، مایکل ... ما برات یه هدیه آورده ایم ! " و همزمان ، تصویر نقاشی شده را در معرض توجه او قرار بدیم !

همین امر ، توجه مایکل رو به سمت ما جلب نمود و آهسته ، آهسته به طرف ما اومد و به تابلوی نقاشی خیره شد و با نگاه و چهره ای کاملاً هیجان زده پرسید : جدی ؟؟؟ این مال منه ؟؟؟ خیلی قشنگه ! ممنونم ! ممنونم !

و مایکل جکسون به آرامی تابلوی نقاشی رو از ما گرفت ، اون رو به یکی از محافظینش داد تا از اونجا دورش کنه و خودش مجدداً به راهش به سمت درب خروجی اصلی هتل ادامه داد ...
آنیا و من اونقدر از دیدن رو در روی بت و قهرمان یک عمر زندگیمون شوکه و هیجان زده شده بودیم که حتی فراموش کردیم از مایکل جکسون درخواست کنیم که ثانیه ای بایسته و با ما عکس یادگاری بگیره . برای همین مجبور شدیم کل زمان شب ، تا هنگام بازگشت مجدد مایکل جکسون به هتل رو با این ترس و اضطراب که نکنه مایکل کلاً به یادش نیاد که ما بودیم که اون تابلوی نقاشی رو بهش هدیه داده بودیم ، سپری کنیم !!!
در ساعت یازده و نیم شب ، مایکل جکسون مجدداً به هتل ماریوت ورشو بازگشت ؛ با این تفاوت که محافظین او این بار خیلی خوب میدونستند که ما ، نه مسافرین هتل ، بلکه طرفدارهای مایکل جکسون هستیم ! به همین علت به محض دیدن ما در لابی ، دستهای خودشون رو جهت محافظت از مایکل به دور او حلقه نموده و مانع از نزدیک شدن ما به او گردیدند . در همون حال که مایکل داشت در محاصره نیروهای امنیتی از ما دور میشد ، ما به دنبالش دویده و فریاد کشیدیم :
"مایکل ، ممکنه که ما یه عکس یادگاری باهات بندازیم ؟؟؟ "
با شنیدن صدای ملتمسانه و خسته ما ، مایکل در یک ثانیه ایستاد ، به آرومی رو برگردوند و با لبخند به ما نگاه کرد و گفت :
" بیاین ... بیاین ... بیاین اینجا ! "
و در همون حال مدام با دستش به سمت ما علامت میداد و با این کار ، ما رو به سمت خودش میخوند و دعوت میکرد . ما بدون معطلی و درنگ به طرف او دویدیم ؛ من در طرف چپ او مستقر شده و آنیا در سمت راست او ایستاد . پدر آنی هم به سرعت باد ، دوربینش رو حاضر کرد و پرید که بره از ما عکس یادگاری بگیره ! من در اون لحظات حقیقتاً بهت زده بودم چرا که سرانجام موفق به دیدار قهرمان زندگیم بعد از کلی تلاش و ناکامی شده بودم . قلبم با شدت تمام می تپید و از شدت استرس و هیجان ، گوگیجه گرفته بودم !!! یادم میاد از قبل کتابی رو آماده کرده بودم که در هنگام ملاقات با مایکل ازش خواهش کنم اونو برای من امضا کنه اما آخر سر هم مثل خنگها این موضوع رو فراموش کردم!


پدر آنی که عکس نخست رو انداخته بود ، بلافاصله برای ثبت کردن تصویر دوم خودش رو آماده کرد . مایکل جکسون در اون لحظات همچنان با خوشحالی کنار ما ایستاده بود . بعد از انداختن عکس ، مایکل بی درنگ و بلافاصله به سمت من برگشت و با چشمان بزرگ و سیاهش نگاهی عمیق به صورت من افکند و سپس ، ضربه ای نوازش گونه به چونه من زد که باعث شد من در یک آن به طور کامل از خودم بیخود شده و رفتارهای گیج و منگم حتی از قبل هم شدید تر شود ! من یادم نمیاد که به خاطراوج درجه گیجی آیا تونستم ولو با یک کلمه یا واژه ساده هم که شده از مایکل جکسون قدردانی کنم یا نه ...

این حادثه بدون شک یکی از بزرگترین و به یاد ماندنی ترین خاطرات کل دوران کودکی من بود که هرگز و تا پایان عمر قادر به فراموش نمودن آن نخواهم بود . در باور و خاطرات من ، نام مایکل جکسون نه تنها به عنوان یک موسیقی دان بزرگ و استثنایی ، بلکه به عنوان انسانی که همواره از معاشرت و هم کلامی با عاشقانش لذت میبرد ماندگار و جاودان خواهد ماند . از دید طرفداران و همه انسانهایی که در زندگی به نوعی با او معاشرت داشتند ، مایکل جکسون همواره یک جنتلمن واقعی و یک انسان افتاده و فروتن بود که هرگز با دیگران ، از منظر و زاویه غرور و خودخواهی معمول در میان مشاهیر و ستارگان برخورد نمینمود و همین امر او را در میان همه نامهای بزرگ تاریخ ، متمایز و ممتاز میکرد .
و اکنون که مایکل جکسون برای همیشه از میان ما رفته است ، من از اعماق قلبم برای او زندگی پس از مرگ همراه با شادی و صلح و آرامشی را آرزو میکنم . عاشقان حقیقی تو تا ابد دلتنگت خواهند بود . بدرود مایکل جکسون ...

پاورقی :

با همه وجود برای یافتن و دیدارت در این جهان تلاش خواهم کرد Pham عزیز ! بدون شک ما داستانهای مشترک زیادی برای گفتن برای یکدیگر خواهیم داشت زاده سرزمین سبز و دوست داشتنی من  ...  


تا بعد ...

Stay Tuned

! Let's Dance

نظرات 11 + ارسال نظر
Me سه‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1400 ساعت 12:19 ب.ظ

سلام علی آقای خستگی ناپذیر... امیدوارم حالت خوب و زندگیت سرشار از شادی های رنگارنگ باشه..
باهات راه طول و درازی رو طی کردیم، ارباب افسانه ها تا پادشاه جاودان...
خاطرات این دوست گرامی منو یادِ این انداخت که تو سنین مختلف چقدر او رو متفاوت دوست داشتم و دارم... اوایل دردناک و استخوان سوز غرق در احساساتی یتیم و ناکام مانده از دورماندگیِ ابدی، تا به امروز پخته تر و عمیق تر و باورِ اینکه پیام و ندای قلب او از ورای فاصله های دور منو به تسخیر درآورد پس هیچوقت جدامانده ای که فکرش رو میکردم نبودم...
مرسی که این خاطرات قشنگ و ارزشمند رو به اشتراک میذاری...
یادِ مردِ کودک دل بی همتا تا ابد گرامی...

سلام دوست قدیمی ...

خیلی خوشحالم که در طول این سفر طولانی ، همچنان من و این خونه رو به خاطر داری و به اینجا سر میزنی . باعث شادی و افتخار منه ... امیدوارم عشقت هر لحظه و هر ثانیه عمیق تر و با معنی تر و زیباتر باشه ...

yek doost جمعه 29 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 06:45 ب.ظ

علی کی میای ایران ؟می خام بیام فرودگاه استقبالت ! برات یه کادو دارم فقط کادوش یه کم خارداره

بهت توصیه میکنم این هفته برای مامان جونت ببریش که شب جمعه ازش استفاده کنه چون آرزوی دیدن منو به گور خواهی برد ای دوست !!!

Me سه‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1401 ساعت 12:47 ق.ظ

سلام علی اقا امیدوارم حال دلت و خودت هر جا که هستی خوب باشه..
سالروز میلاد ارباب افسانه ها مبارک...
چرا دردِ نبودنش کمرنگ نمیشه...
میدونم کسی درک نمیکنه، ولی دنیا دیگه رنگی نیست..‌
مواظب خودت باش...

شکننده دیوار ضخیم و استوار تنهایی و سکوت این خانه متروک ... این پیام زیبا و ساده و صمیمی و آشنا ... درود بر روح بزرگ و عاشقت عاشق وفادار ...

ایران چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1401 ساعت 12:13 ب.ظ

علی همه اومدن بیرون واسه اعتراض، فکر کنم ایران داره آزاد میشه
زن،زندگی،آزادی

پس بشین که آزاد بشه !

SayHellotoMichael دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 10:46 ق.ظ https://thisihtheman15.blogsky.com

سلام آقا علی من تازه با وبسایت زیبات آشنا شدم خواهش میکنم بخاطر مایکل باز هم فعالیت کن❤❤❤❤❤

سلام و درود خدمت شما ...

سالهاست که به دلیل گرفتاری های شخصی و شغلی و خانوادگی ، از دنیای مجازی پیرامون مایکل جکسون و جنجال های تموم نشدنی اون فاصله گرفته ام دوست عزیز. در حال حاضر هم اولویت و برنامه ام ، ادامه دادن هر آن چیزی که برای سالیان دراز در این وبلاگ انجام داده ام نیست . چنانچه علاقمند به کسب هر گونه دانش و اطلاعات بیشتر در حوزه مایکل جکسون می باشید ، از طریق ایمیل با من ارتباط برقرار کنید . یقیناً در هر زمان و هر لحظه با عشق و شادی بی انتها ، پاسخگوی پرسشهای مخاطبین خواهم بود :

ali_mjfollower@yahoo.com

SayHellotoMichael چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 01:52 ب.ظ https://thisihtheman15.blogsky.com

وای خدا باورم نمیشه جواب دادین خیلی خوشحالم نمیدونم چظور ازتون تشکر کنم
متاسفانه در حال حاضر گفتگو از طریق ایمیل برام ممکن نیس ولی در آینده مطمئن باشین هیچوقت شما رو ول نمیکنم
من سارام و ۱۴ سالمه تموم پستاتون رو خوندم و واقعا تحت تاثیر عشق و علاقه شما به مایکل قرار گرفتم همیشه حسرت اینکه با یه ام جی فن واقعی حرف بزنم رو داشتم اما خدا همیشه ازم دریغ کرد مایکل عزیز توی ایران خیلی ناشناختس مردم خیلی قضاوتش میکنن و قلب من واقعا میشکنه تا حالا چه تو دنیای مجازی چه حضوری کسی نبوده که منو درک کنه که بفهمه عشق چیه وافعا ازتون خواهش میکنم همیشه حتی اگه فعالیت نکردین به وبلاگتون سر بزنید خیلی دوستدارم ازتون بخوام از داستانهای بی پایان مایکلی تعریف کنید اما ظاهرا سرتون خیلی شلوغه اگه گاهی اینجا پیامی بفرستم مزاحمتی برای شما ایجاد نمیکنه؟؟
و اینکه علی عزیز چه مشکلاتی باعث شده تا شما از دنیای مایکلیتون دور بشین؟ امیدوارم مشکلاتتون هر چه زود تر حل بشن زندگی بی دغدغه‌ای رو برای شما آرزو میکنم امیدوارم در آینده بازم شاهد داستانهای شما باشم من سوال های زیادی راجب مایکل دارم که دوستدارم تک تکشونو ازتون بپرسم آیا براتون ممکنه و اینکه واقعا مایلم شما رو از نزدیک ببینم دیگه به ایران نمیاین؟ من واقعا دوستدارم با شما بیشتر در ارتباط باشم

سلام و درود سارای عزیز . وقت بخیر ...

خیلی خوشحالم که بعد از سالیان طولانی ، شخصی چنین کامنت مفصل و مبسوطی در این وبلاگ قرار میده . یه دنیا از عشق و محبتت ممنونم دوست عزیز و عشق خالصت به مایکل جکسون کبیر رو ستایش میکنم .
قبل از پاسخ دادن به همه سوالهات که دلم میخواد همشون رو سر فرصت و با کمال میل برات توضیح بدم ، دلم میخواد من یه سوال کلیدی ازت بپرسم : تو از کجا میدونی که من در ایران نیستم ؟ خودم توی وبلاگ جایی گفتم یا نوشتم ؟ توی پادکست ناتمومم گفتم ؟ راستی اونها رو تا حالا شنیدی ؟؟
در مورد اینستاگرام سوال کردی : میتونی صفحه مرتبط با مایکل جکسون من در اینستاگرام که البته رسالتش با این وبلاگ کاملاً متفاوت هست رو در @ali.mjfollower پیدا کنی . اگه فالو کردی ، بهم یه پیام بده و بگو چه شخصی هستی . ممنونم . منتظر دیدنت در اینستاگرام هستم ...

SayHellotoMichael چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 04:07 ب.ظ https://thisihtheman15.blogsky.com

https://masterofillusion.blogsky.com/ علی عزیز این وبلاگ هم مطلق به شماست پستا و ایمیلتون که یکی ان چرا دو تا وبلاگ باز کردین؟
علی عزیز آیا توی اینستگرام و توییتر و... صفحه ای دارین خوشحال میشم دنبالتون کنم.
من اولین سوالمو که خیلی ذهنمو مشغول کرده با اجازتون میپرسم چند نفر طرفدار مایکل هستند؟ من وقتی به انگلیسی جستجو میکنم سایت های خارجی نوشتن بیش از ۴ میلیارد و ۸۰۰ میلیون (4.8 Bilion) اما توی توضیحات نوشتن (...بله این یه واقعیته که مایکل نزدیک به نیم میلیار یعنی یک چهاردهم جمیعت جهان طرفدار داره او وقتی زنده بود بخصوص در زمان اوج خود دهه ۱۹۸۰ حدود یک میلیارد ظطرفدار داشت...) همونطور که میبینین اطلاعات با هم در فرق دارن و توی همه سایتا هم همینو نوشته و از طرفی بیشترین طرفدارو الان یه خواننده به اسم ریانا که ۵۰۰ میلیون و خورده ای میشن پس یعنی منظور اونا ۴۸۰ میلیون طرفداره؟؟؟یا ۴ میلیاردو ۸۰۰ میلیون؟؟؟؟ معذرت میخوام سوالم سطحی به خاطر اینه که تازه راجب تعداد طرفدارای مایکل دارم تحقیق میکنم و هرجا میرم همینارو نوشته

و سوال بعدیم مایکل مسلمان بوده؟ من راجب این مورد خیلی تحقیق کردم و خیلی شایعه ها هس و این موضوع از طرف مایکل رد یا تایید نشده هم یکم عجیبه جرمین که گفته نیس ولس اعتقاد داشته؟ نظر شما چیه و اگه این شایعه کذبه چه چیزی باعث شده تا تو ۲۱ نوامبر ۲۰۰۸ این شایعه پخش بشه؟ چرا مایکل راجبش حرفی نزده؟

و اینکه شما این همن اطلاعاتتون رو از کجا میارین؟ معلومه شما چیزای زیادی راجب مایکل میدونین که ما ازش بی خبریم این اطلاعات رو چطوری بدست آوردین؟؟؟ از نزدیکانش سوال کردین دیگران بهتون گفتن؟ من که فک نمیکنم توی فضای مجازی این همه اطلاعات باشه و من احساس میکنم شما چیزای خیلی زیادی راجبش میدونین و خیلی دوستدارم تا من هم بفهمم خیلی خیلی زیاد ای کاش میتونستم شما رو ببینم و اینکه شما راجب این اطلاعات با کسی حرف میزنین یا طبق گفتتون یه راز بزرگن و نمیخواین و نمیتونین راحبش حرف بزنید؟

طبق اطلاعات کمی که از خودتون به جا گذاشتین فک کنم سنتون حدود ۵۰ و خورده‌ای باشه آیا تا بحال موفق به دیدار مایکل شدین؟ باهاش حرف زدین؟ امیدوارم این فرصت برای شما پیش اومده باشه و مثل من حسرت به دل نمونده باشی

من واقعا تک تک پستای شمارو ستایش میکنم احساس شما به نوشته هاتون منتقل شده و اشک توی چشمام جمع میکنه و میدونم که این تنها بخش کوچکی از عشق و علاقه‌ی شماس و شمام مثل من قادر نیستید که حجم عشقتون به مایکلو با کلمات بیان کنید...
اکثرا توی پستاتون راجب دیدار های شورانگیز عاشقان مایکل صحبت کردین چیزی هایی که من احساس میکنم جاشون خیلی توی وبلاگتون خالیه بنظرم خاطره مراسم یادبود مایکل و یا روابط مایکل با نزدیکان، همسرش، خانواده‌اش و اینکه چرا فک میکنی بچه های مایکل مال خودش نیستم هم واقعا ذهنمو مشغول کرده هر چند که اون ها لیاقت فرزند مایکل بودن رو نداشته و ندارن و همچنین اگه خاطرات بد رو براتون تداعی نمیکنه کاش پستی در رابطه با اینکه وقتی خبر مرگ پادشاه پاپ بهتون رسید چیکار کردین هرچند میدونم که یاد مایکل همیشه با شماس علی عزیز

معذرت میخوام طولانی و وقت گیر حرف زدم امیدوارم به بزرگی خودت ببخشی و میدونم که درکم میکنی

بله دوست من ... هر دو تاش متعلق به منه ... و البته 15 تای دیگه قبل از اون که باز هم همشون توسط من خلق شده . میدونستی دو روز دیگه ، 14 امین سالگرد تولد این وبلاگه ؟!! درست هم سن تو ...

پاسخت به همه سوالات قشنگت رو خواهم داد . به زودی زود و کامل و مبسوط ! لطفاً اول پاسخم به کامنت قبلیت رو کامل و دقیق چک کن ... ممنونم ...

SayHellotoMichael پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 10:09 ق.ظ https://thisihtheman15.blogsky.com

سلام و صبح بخیر مجدد علی عزیز نمیدونی چقدر برام خوشحال کنندس که جواب کامنتام رو با نهایت مهربونیت میدی یه دنیا ازت ممنونم

در مورد سوالت باید بگم رقتی روی صفحه ات میزنم که اسمشو مایکل جکسون گذاشتی میاره ۴۴ ساله از تایوان و اینکه دوستان توی کامنتاشون ازتون پرسیدن کی به ایران میاین؟و توی یکی از کامنتاتون خیلی وقت پیش گفته بودین هر سال ماه اسفند به ایران میاین تا سوالای مارو جواب بدین با این حساب سخت نیست حدس زدن اینکه شما با ما کیلومتر ها فاصله دارین اما اگه شما هرگز به ایران نیاین در آینده خودم اینکارو خواهم کرد دوست عزیز

ممنون که گفتین به سوالاتم جواب میدین بی صبرانه منتظرم

سلام و وقت بخیر دوست عزیز ...

جدی ؟؟ حواسم به اون بخش نبود ! باید یه تغییر ات کوچیک داخلش بدم ! راستی اگه اونجا نوشته 44 ساله ، پس چرا تو گفتی 50 و خورده ای باید سن داشته باشم ؟؟

اسفندها ... خاطرات جاودان هفته های پایانی سالها به عشق مایکل جکسون ... سالها ازآخرین گردهمایی مایکلی من در اواخر اسفند ماه میگذره سارای عزیز ... چقدر منو یاد اون خاطرات جاودان و فراموش نشدنی انداختی ...

راستی در مورد پادکست من چیزی نگفتی ؟ شنیدیش ؟ اینستاگرام چی شد ؟ مگه نمیخواستی فالو کنی ؟ فکر کنم مشکل فیلترشکن یا نظارت والدین رو داری ، درسته ؟

من ترجیح میدم جواب سوالهات رو به صورت اختصاصی اونجا بدم . منتظرم ...

SayHellotoMichael جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 08:37 ق.ظ https://thisihtheman15.blogsky.com

سلام و صبح بخیر علی عزیز راستش من چندین ماهی میشه با وبلاگت آشنا شدم و اون اوایل نگاه کردم فکر میکردم ۵۰ و اینا باشه برای همین اونطور نوشتم بعدش دوباره نگا کردم دیدم زده ۴۴ ساله و اینکه ظاهرا به من شک کردین نگران باشین مامور مخفی چیزی نیستم

چرا آی پی آدرس تو برای نوشتن دو کامنت پیاپی مرتباً تغییر میکنه ؟؟؟ تا زمانی که از طریق ایمیل یا اینستاگرام ، یک پیام صوتی ازت دریافت نکنم ، دیالوگ دیگه ای بین ما برقرار نخواهد شد دوست عزیز . موفق باشی ...

SayHellotoMichael جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 10:17 ق.ظ https://thisihtheman15.blogsky.com

علی توی پیج اینستات شاهد قضاوت های تو بودم نمیدونم شاید قضاوت نبوده و تو از نزدیک شاهدش بودی و با اطمینان ازش حرف زدی اولیش مربوط به MJ:The Musical بود که چند نفر داشتند رقصای مایکلو اجرا میکردن و تو اونارو جک و جونور خوندی هر چند من هم اندکی مخالفم آخه بعضیاشون زیادی فاز مایکل جکسون گرفته بودن ولی بنظرم اینجور قضاوت درست نیست چون حتی شده یه نفرشون به عشق مایکل اومده اونجا و تمرین و اجرا میکنه... نظره تو چیه؟
و در مورد این موسسه یه چیز عجیب و ناراحت کننده که تازه به چشمم خورده اینه که زیر نمادشون پرچم همجنسگرایی رو گذاشته بودن

1-یادم نمیاد من اجازه داده باشم که یه بچه مثلاً 14 ساله (!!!) بعد دو تا کامنت اونقدر باهام صمیمی شده باشه که به اسم کوچک صدام کنه !
2- چه کسی بهت اجازه داده بعد از دو تا کامنت ، بیای از من سوال کنی که چرا جونورهای بنیاد مایکل جکسون رو با عنوان اصلیشون خطاب کرده ام ؟!!
3-موسسه کیلویی چنده ؟؟!!

SayHellotoMichael جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 02:14 ب.ظ https://thisihtheman15.blogsky.com

سلام بخاطر گفته هام خیلی پشیمونم اما دیگه دیره من همیشه گند میزنم شرمنده‌ام واقعا شرمنده‌ام کاش اونجور حرف نمیزدم معذرت میخوام من میرم اما بازم حتما میام واقعا نمیخواستم ناراحت بشید امیدوارم بزرگی کنید و ببخشین

درباره IP مگه شما آدرس منو دارید؟؟؟ گفتین تغییر میکنه والا سر در نمیارم چطور اینطور شده مهم نیس

بازم میگم معذرت میخوام واقعا سوتفاهم شده براتون قصد من فقط مایکل بود بهتون حق میدم که شک کردید و مقصر هم منم امیدوارم باز هم فعالیت کنید اشتباه نکنم گفتین امروز باید تولد وبلاگ زیبای شما باشه بهتون تبریک میگم خدانگهدار

به سلامت ! خوش گذشت !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد